عنوان: من با زندگی قهرم
نویسنده: آملی کوتور
تصویرگر: مارک بوتاوان
مترجم: افسر افشاری
ناشر: پیدایش، 1392
تعداد صفحات: 72
گروه سنی: 11-14
داستان «من با زندگی قهرم» راجع به دختری به نام لوسی است که مادرش در بدو تولدش از دنیا رفت و پدرش او را در مزرعهای نزد مادربزرگش گذاشت. لوسی عاشق مادربزرگ، مزرعه و پرندهها بود ولی مادربزرگ نیز بیمار شد و به بیمارستان منتقلش کردند. لوسی مجبور شد به شهر، نزد پدر و همسر جدیدش، ایزابل برود.
مادربزرگ لوسی پس از چندی از دنیا رفت و لوسی نتوانست حتی به خاکسپاری او برود چون ایزابل درحال بهدنیا آوردن بچهاش بود. این موضوع بهشدت لوسی را ناراحت کرد، او از شدت ناراحتی تمام روزها را در اتاقش میگذراند و نقاشی میکشید، فکر میکرد و با یاد مادربزرگش اشک میریخت، گاهی هم با پرندهاش که خیلی دوستش داشت صحبت میکرد.
لوسی، ایزابل و برادر هفتماههاش، لوکاس، را اصلاً دوست نداشت چون بهخاطر آنها بود که او و پدرش نتوانستند به دیدن مادربزرگ بروند. ایزابل زن بسیار مهربانی بود و تلاش میکرد تا با لوسی رابطۀ نزدیکتری برقرار کند ولی لوسی این اجازه را به او نمیداد. پدرش به او گفته بود که اگر بخواهد رفتارش را ادامه دهد او را به مدرسۀ شبانهروزی میبرد.
پس از اتفاقاتی پدر لوسی و ایزابل گمان میکنند که لوسی برادرش را دوست ندارد و به او بیاعتماد میشوند ولی علاقۀ لوسی و لوکاس به پرندۀ لوسی باعث شد که آن دو با هم مهربان شوند. وقتی پدر لوسی و ایزابل متوجه شدند لوسی با لوکاس مهربان است، به او گفتند که دوست دارند لوسی پیش آنها بماند و در نگهداری لوکاس به ایزابل کمک کند؛ برای همین لوسی بالاخره با خوشحالی از اتاق خود بیرون آمد و پرندهاش را به اتاق لوکاس برد تا با هم بازی کنند، ایزابل نیز برای این که قدردانیاش را نشان دهد، دو پرندۀ دیگر برای لوسی خرید.
درک احساسهای کودک به ویژه کودکانی مثل لوسی در داستان «من با زندگی قهرم» که گرفتار احساس اندوه ناشی از سوگ هستند، اهمیت زیادی در سلامت روانی آنان دارد. کودک سوگدیده نیاز به توجه و درک بیشتری دارد مخصوصا اگر با فرد فوتشده صمیمت زیادی داشته باشد. از سوی دیگر، فرد داغدیده باید مراحل سوگ را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد.
در داستان «من با زندگی قهرم» لوسی نتوانست با مادربزرگش وداع کند و در مراسم سوگواریش شرکت کند. او سوگ ناتمام دارد و به همین دلیل نیز اندوهش آنقدر ادامه پیدا کرد که منجر به افسردگی و گوشهگیری شد و نسبت به کسانی که مانع شرکت او در مراسم شدند خشمگین بود. این حالتها به رابطۀ لوسی با پدر، نامادری و نوزاد آسیب زد. او حتی مهربانیهای ایزابل را نمیدید و اعتراضش به وضعیت را با حبس خود در اتاق و نقاشی کشیدن نشان میداد.
در داستان «من با زندگی قهرم» برخلاف داستانهای دیگر که نامادری فردی خبیث است، ایزابل، بسیار مهربان و دلسوز ظاهر شده است. ولی چون با لوسی گفتوگوی سازندهای درباره مشکلات پیشآمده ندارد، نه لوسی میتوانست مهربانی ایزابل را درک کند، نه پدر و ایزابل پی بردند که لوسی آنقدر به برادر خود علاقهمند است که حتی میتواند به آنها در نگهداری لوکاس کمک کند. به همین دلیل بیهوده به او اعتراض میکردند و نمیتوانستند رابطۀ سالمی شکل دهند.
برای گفتوگو با کودک دربارۀ داستان «من با زندگی قهرم»، میتوانید از پرسشهای زیر بهره ببرید.
- چه اتفاقی برای لوسی افتاد که او تنها و غمگین شد؟
- آیا تاکنون کسی یا چیزی که برایت عزیز بوده از دست دادهای؟ اگر بله، در آن هنگام چه احساسی داشتی؟
- دربارۀ احساس خود با کسی صحبت کردی؟ چه کسی؟
- در حال حاضر چه احساسی نسبت به آن شخص یا وسیلهای که از دست دادی، داری؟
- آیا دوست داری دربارهاش خاطرهای تعریف کنید؟
- آیا کسی را میشناسی که چنین تجربهای داشته باشد؟
- فکر میکنی چه کمکی میتوانی به او بکنی؟
- اگر بهجای لوسی بودی چه میکردی؟

درج دیدگاه