داستان «اینجا مال من است»

پسر کوچولو دور خودش خطی ‌کشید و ‌گفت اینجا مال من است. او ‌نمی‌گذاشت هیچ چیزی وارد آنجا شود. حلزون وارد قسمت او شد، پسرک عصبانی شد. شاخه درختی رشد کرد و وارد قسمت او شد، پسر شاخه درخت را برید و…

یک روز پسربچه‌ای دیگر به سمت او می‌آمد ولی با مانع برخورد کرد و برگشت. پسر کوچولو از آن پسربچه خوشش آمد، با خود فکر کرد برای این که بتواند با پسربچه دوست شود باید سریع آن خط را پاک کند، برای همین خط را پاک کرد و به دنبال آن پسر بچه دوید و گفت: «با من دوست می‌شوی؟»

کودک یا نوجوانی که مهارت‌های اجتماعی دارد می‌تواند ارتباط سازنده‌ای با دیگران برقرار کند، داشته‌هایش را با دیگران تقسیم کند و خودمحور نباشد. در داستان «اینجا مال من است» شخصیت اصلی داستان اجازه نمی‌دهد حتی موجودات کوچک وارد فضای شخصی او شوند و آن‌ها را از بین می‌برد.

او به‌جای لذت بردن از کودکی بیشتر انرژی خود را صرف دور نگهداشتن سایرین از فضای شخصی و مراقبت از داشته‌هایش می‌کند اما در نهایت احساس کرد که با این روش نمی‌تواند دوست پیدا کند؛ پس با دیدن پسربچۀ دیگر با تغییر روش رفتارش سعی کرد با او دوست شود، در چنین شرایطی است که او حال خوشی خواهد داشت.

خواندن داستان «اینجا مال من است» و مطالعه و گفت‌وگو دربارۀ شخصیت‌های آن با کودک یا نوجوانی که مشکلات اجتماعی‌ای از این‌گونه دارد باعث می‌شود تا به این موضوع پی ببرد که چنین رفتاری باعث دوری سایرین می‌شود و ممکن است دوستان زیادی نداشته باشد یا دوستانش را از دست بدهد؛ اما اگر کودک یاد بگیرد داشته‌هایش را با دیگران تقسیم کند، نه تنها می‌تواند دوستانش را حفظ کند بلکه حتی دوستان جدیدی نیز پیدا می‌کند و رابطه‌ای شاد و آرامش‌بخش خواهد داشت.

پرسش‌های زیر می‌تواند آغازگر خوبی برای گفت‌وگو دربارۀ داستان «اینجا مال من است» باشد.

• چرا پسر کوچولو دور خودش خط کشید؟ آیا کار او درست بود؟
• چرا پسر کوچولو نمی‌گذاشت کسی وارد قسمت او شود؟ آیا تابه‌حال تو هم سعی کردی دور خودت خط بکشی؟
• چرا پسر کوچولو وقتی دید پسربچه برگشت،‌ خط را پاک کرد؟
• به نظرت وقتی پسر کوچولو دور خودش خط کشید خوشحال بود یا وقتی آن را پاک کرد؟
• شادی چیست؟ چگونه می‌توان آن را به دست آورد؟