عنوان: تعطیلات عجیب و غریب
نویسنده: جکلین ویلسون
تصویرگر: پیر پرت
مترجم: سپیده شهیدی
ناشر: منظومه خرد، ماهک، 1390
تعداد صفحات: 72
گروه سنی: 9-12 سال
در داستان «تعطیلات عجیب و غریب» تیم پسری نه ساله و تنها فرزند خانواده است. پدر تیم معتقد است که مادر تیم او را خیلی لوس بار آورده است و تیم باید شهامت و جسارت کسب کند؛ بنابراین بدون توجه به علاقۀ تیم، او را به یک اردوی ماجراجویانه میفرستد. هر چه تیم و مادرش خواهش کردند که او به اردو نرود فایدهای ندارد، پدر تیم به او اجازه نداد تا او خرس عروسکیاش را با خود به اردو ببرد. تیم به آنها گفت که هر روز برایشان کارت پستال میفرستد و خواست اگر از اردوگاه خوشش نیامد به دنبالش بیایند، والدین تیم موافقت کردند.
در اردو بچهها را به گروههایی تقسیم کردند. تیم با 5 بچۀ هم سن و سال خودش در گروه ببرها قرار گرفت. او دو هماتاقی به نامهای گیلز و بیسکویتز داشت. تیم در ابتدا احساس بدی داشت، چون مهارت زیادی در انجام بازیهای ورزشی و گروهی نداشت و در فوتبال نتوانسته بود توپها را بگیرد. بچهها مسخرهاش میکردند، برای همین در کارت پستال اول نوشت «بیاین منو از اینجا ببرین». روز بعد باز هم باید با توپها بازی میکرد، اما اینبار تیم متوجه شد تنها کسی نیست که نقطه ضعف دارد، بلکه هم اتاقیاش هم اعتراف کرد که ضعیف است. با وجود این وقتی تیم باز هم در مسابقه توپها را از دست داد و دوستش گیلز سرش داد زد آنقدر ناراحت شد که با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت دنبالش بیایند، آنها گفتند تا فردا صبر کند.
آن شب وقتی تیم میخواست بخوابد متوجه شد همۀ بچهها عروسکهایشان را آوردهاند و فهمید چیزی که از نظر پدرش لوسبازی بود از نظر بچههای آنجا طبیعی بود. با خودش گفت: «کاش منم عروسکم رو آورده بودم.» آن شب در کارت پستال نوشت که من به قولم وفا کردم و هرشب کارت پستال برای شما میفرستم، اما شما قول دادید که اگر من از اینجا خوشم نیامد دنبالم بیایید اما این کار را نکردید، همچنین نوشت فردا صخرهنوردی داریم و من خواهم مرد.
روز بعد تیم مجبور شد با وجود ترس زیادی که از صخرهنوردی داشت، با بقیه همراه شود. وقتی در صخرهنوردی اتحاد بین بچهها را دید، تمام تلاشش را کرد تا به به بالای قله برسد اما به دلیل شدت ترس و درست گوش نکردن به آموزشها طناب از دستش دررفت، اما وقتی تشویقهای مربی اردوگاه را دید توانست خودش را به پایین برساند. مربی به سمتش رفت و گفت: «هر آدمی از یک چیزی میترسد. مثلا من از کرمها میترسم.» این موضوع برای تیم جالب بود چون خودش به راحتی کرمها را بر میداشت و احساس ترس نداشت. کمکم تیم داشت از شرایط آنجا خوشش میآمد.
روز بعد در مسابقۀ قایقرانی تیم سعی کرد بیشتر از این که بترسد، از آن لحظه لذت ببرد. در مسابقه توانست عروسک یکی از بچهها را که در آب افتاده بود نجات داد. شب همۀ بچهها کلی آببازی کردند و لذت بردند. روز بعد مسابقهای داشتند که باید هم زمان که سطل آب را حمل میکردند بدوند. با این که شرایط سختی بود و بعضی از بچهها همدیگر را هل میدادند. تیم متفاوت از بقیه عمل کرد و با میله سطلها را جابهجا کرد، برای همین گروه تیم توانستند با خلاقیت او برنده شوند. گلیز با این که روزهای اول فقط تیم را مسخره میکرد، به او گفت «تو نابغهای.» تیم خیلی خوشحال شد و تازه فهمید چهقدر اردوگاه خوب بوده است و حیف که زمان داشت تمام میشد.
در داستان «تابستان عجیب و غریب» تیم به علت اعتمادبهنفس ضعیف، علاقهای به شرکت در اردو نداشت. در اردو نیز با پیش آمدن هر اتفاقی به سرعت تصمیم میگرفت به خانه بازگردد. در ابتدا، انجام فعالیتهای مختلف برای او دشوار بود و توانایی ارتباط برقرار کردن با اعضای گروه را نداشت اما وقتی متوجه شد دیگران نیز ضعفهایی دارند، ضعف خود را نقصی بزرگ بشمار نیاورد. این آگاهی به او انرژی برای تلاش داد و علاقۀ او به ماندن در گروه و اردو بیشتر شد، طوری که بدون ترس در فعالیتها شرکت میکرد و لذت میبرد. کاهش ترس و نگرانی به تیم او کمک کرد از خلاقیت خودش استفاده کند و موجب برنده شدن تیمش شود. این موفقیتها و اعتمادبهنفسی که پیدا کرد بالاخره باعث شد از اردو لذت ببرد.
مطالعه و گفتوگو دربارۀ ماجراهایی مثل داستان «تعطیلات عجیب و غریب» به کودک و یا نوجوان کمک میکند تا با همزادپنداری با شخصیت اصلی داستان تحمل و صبوریش افزایش یابد، از سختیها نهراسد و بتواند با دوستان خود روابط صمیمانهای داشته باشد. مطالعۀ چنین داستانهایی برای والدین نیز مفید است، آنها باید به علت مقاومت فرزند خود برای شرکت در فعالیتها پی ببرند و به او کمک کنند به مشکلش پی ببرد و بر آن غلبه کند. همچنین، خانواده درخواهند یافت که شرایط سخت و روبهرویی با دشواری برای فرزندشان لازم است و بهتر است به او اجازه دهند تا با سختیها روبهرو شود تا تابآوریش در برابر مشکلات بزرگتر افزایش پیدا کند.
با گفتوگوی پس از داستان، کودک راحتتر میتواند داستان را برای خودش تحلیل کند و در شرایط مناسب از آنها استفاده کند. پرسشهای زیر میتواند آغازگر گفتوگو دربارۀ داستان «تعطیلات عجیب و غریب» باشد.
- چرا پدر تیم فکر میکند ضروری است او را به اردو بفرستد؟
- در ابتدا تیم چه احساسی نسبت به اردو داشت؟
- چرا تیم دوست نداشت به اردو برود؟
- در اردو چه چیزهایی تیم را آزار میداد؟ چرا؟
- چرا در انتها، تیم دوست نداشت اردو را ترک کند؟
- آیا دوست داری در اردو شرکت کنی؟
- رفتن به اردو چه فایدههایی دارد؟
درج دیدگاه