عنوان: گروه شبنم
نویسنده: سید محمد مهاجرانی
تصویرگر: مهدیه صفایینیا
ناشر: قدیانی، کتابهای بنفشه، 1393
تعداد صفحات: 16
گروه سنی: 7-9 سال
در داستان «گروه شبنم» آقای معلم به بچههای کلاس موضوعی داد تا برای مسابقۀ هفتۀ بعد، روزنامه دیواری تهیه کنند. بچههای کلاس گروهبندی کردند و همگی با ذوق و شوق زیاد به هرکسی که میرسیدند چیزی میپرسیدند و مقدار زیادی عکس و مجله و روزنامه خریدند تا روزنامه دیواریشان قشنگ شود. شایان، نادر، بهرام و محسن نام گروهشان را شبنم گذاشتند. گروه شبنم داشتند برنامهریزی و تقسیم کار میکردند که شایان با خنده پیشنهاد کرد روزنامه دیواری خواهرش که در مدرسۀ خودش، برنده مسابقۀ روزنامه دیواری شده را قرض بگیرد و به مدرسه ببرند. اعضای گروه در ابتدا موافق نبودند اما شایان اصرار کرد که اشکالی ندارد؛ در نهایت همۀ بچهها قبول کردند. شایان نقشهای کشید تا بتواند روزنامه دیواری خواهرش را که روی دیوار سالن مدرسه خواهرش زده بودند قرض بگیرد. آن شب شایان به خواهرش، شیما گفت که قرار است در مدرسهشان بهترین روزنامه دیواری منطقه را به مدت یک هفته به نمایش بگذارند و از او خواست که روزنامه دیواری را از مدیر مدرسهشان بگیرد. شیما هم که خیلی خوشحال بود روزنامه دیواری را از مدیرش گرفت و به شایان داد. شایان یواشکی اسم خود و دوستانش را روی تکه کاغذی نوشت و روی اسم خواهرش چسباند.
هفتۀ بعد آقای مدیر در مراسم صبحگاه به بچههای گروه شبنم که گروه اول کلاس و مدرسه شده بودند جایزه داد و از آنها قدردانی کرد و قرار شد تا پایان سال روزنامه دیواری روی تابلوی مدرسه نصب شود. شایان خیلی نگران بود و گفت کاش به حرف محسن گوش میداد و چنین اشتباهی نمیکردند. دو هفته بعد شیما از شایان خواست تا روزنامه دیواری را به او بدهد تا بتوانند برای مسابقۀ استانی شرکت کنند و شایان که خیلی نگران بود به او قول داد روزنامه دیواری را بیاورد. او با خودش فکر کرد و نقشهای کشید تا بتواند با دروغ و کلک روزنامه دیواری را از مدیر مدرسه بگیرد.
فردای آن روز کاغذی که شایان روی آن اسم بچههای گروه را نوشته بود کنده شد و همۀ بچهها و آقای مدیر متوجه ماجرا شدند. شایان که از این اتفاق خبر نداشت با خوشحالی به سمت اتاق آقای مدیر رفت ولی با آقای مدیر روبهرو شد که روزنامه دیواری در دستش بود و با ناراحتی به شایان نگاه میکرد. شایان در حالی که سرش را پایین انداخته بود روزنامه را از مدیر گرفت و از اتاق بیرون رفت.
در داستان «گروه شبنم» کودک با مفهوم دروغگویی آشنا میشود و همزمان به این نتیجه میرسد که هرکسی که مثل شایان دروغ بگوید باید با پیامدهای آن مانند استرس و شرمندگی نیز روبهرو شود. شایان چندین بار دروغ گفت و سعی کرد با دروغ گفتن به موفقیت برسد ولی هر بار مجبور شد دروغهای بیشتری به دروغ اولش اضافه کند، او ابتدا به خواهرش دروغ گفت، بعد با نوشتن نام گروهش، در مدرسه دروغ گفت، وقتی مجبور شد روزنامه دیواری را به خواهرش بازگرداند باز هم میخواست از دروغ گفتن برای بازپس گرفتن روزنامه استفاده کند اما متوجه شد که دروغهایش برملا شدهاند.
اگرچه شایان و دوستانش با این کار برندۀ جایزه شدند اما شرایط طوری رقم خورد که بالاخره حقیقت آشکار شد و شایان را دچار دردسر کرد. همانطور که در داستان «گروه شبنم» مشخص است، به دنبال یک دروغ، دروغهای دیگری میآید، بنابراین کودک با خواندن داستان و هدایت درست کسی که این داستان را همراه او میخواند، متوجه میشود که بهتر است انسان از ابتدا دروغی نگوید تا آسوده باشد. کودک با راهنمایی متوجه میشود که پیامد دروغگویی شایان، شرمندگی در بین دوستان و همچنین مدیر مدرسهاش بود اما پیامد بعضی دروغها میتواند به مراتب بدتر نیز باشد.
میتوانید از داستان «گروه شبنم» برای بحث و گفتوگو با کودکی که دروغ میگوید استفاده کنید و سعی کنید با پرسشهای زیر، به علت دروغ گفتن او پی ببرید و به او کمک کنید تا دربارۀ خوبی یا بدی این رفتار فکر کند و خودش دریابد که چرا دروغ گفتن خوب نیست!
- در گروه شبنم، چه کسی پیشنهاد داد روزنامه دیواری شیما را بهجای روزنامه دیواری گروه تحویل دهند؟
- به نظر شما چرا شایان تصمیم گرفت بهجای تلاش بیشتر و درست کردن روزنامه دیواری، حاصل زحمات خواهرش را استفاده کند؟
- شایان اسم خود و اعضای گروهش را بهجای اسم اعضای گروه خواهرش، روی روزنامه دیواری چسباند، به این کار چه میگویند؟
- اگر بهجای شایان بودی چه میکردی؟ چرا؟
- آیا کسی را میشناسی که شبیه شایان عمل کرده باشد؟ عاقبت کار او چه شد؟

درج دیدگاه