عنوان: فانوس لین یی
نویسنده: برندا ویلیامز
تصویرگر: بنجامین لاکوم
مترجم: شهاب الدین عباسی
ناشر: مهاجر، 1391
تعداد صفحات: 32
گروه سنی: 9-12 سال

خلاصۀ کتاب فانوس لین یی

جشن ماه نزدیک بود و مادر لین‌یی، او را برای خرید به بازار فرستاد. لین‌یی از مادرش خواهش کرد که اجازه دهد علاوه بر فهرست خرید، یک فانوس خرگوشی قرمز هم برای خودش بخرد تا در شب جشن ماه آن را همراه خود ببرد. مادر لین‌یی به او گفت که پول بیشتری برای خرید کنار نگذاشته است اما اگر لین‌یی در بازار خوب چانه بزند، ممکن است بتواند با پول باقی‌مانده یک فانوس هم برای خودش بخرد. لین‌یی که از مهارت خودش در چانه زنی مطمئن بود، خوشحال شد و سوار بر دوچرخه به راه افتاد. او در راه عمو هویی را دید و به او گفت که به بازار می‌رود؛ بعد هم توضیح داد که مادرش اجازه داده است با باقی ماندۀ پول برای خودش فانوس بخرد. لین‌یی در ادامۀ مسیرش از دروازۀ ماه گذشت و با خودش گفت: «رد شدن از دروازۀ ماه، در چانه زدنم در بازار برایم شانس می‌آورد…»

لین‌یی در بازار ایستاد و با حسرت و اشتیاق به آبنبات‌های سیبی نگاه کرد، اما او یک فانوس خرگوشی قرمز می‌خواست، حتی بیشتر از یک آبنبات سیبی. پس به سراغ برنج‌فروش رفت و قیمت برنج را پرسید. فروشنده پرسید: «چقدر پول داری؟» لین‌یی به او نشان داد. فروشنده پیشنهاد داد که می‌تواند با این پول بهترین برنج معطر را بخرد. لین‌یی گفت: «نه، متشکرم، من باید کیک‌های ماه، میوه، برنج، سیب‌زمینی و…. بخرم و نباید بادام‌زمینی برای عمو هویی از یادم برود. ولی مادرم می‌گوید اگر خوب چانه بزنم، می‌توانم با پولی که باقی می‌ماند، فانوس خرگوشی قرمزی را که دوست دارم برای جشن امشب بخرم.» مرد خندید و گفت: «پس من با تو چانه خواهم زد!» و با یک قیمت خیلی بالا شروع کرد. لین‌یی هم خندید: «این خیلی زیاده. من یک چهارم این مقدار را به تو می‌دهم» برنج فروش گفت: «خیلی کمه! فکر می‌کنی من احمقم؟» آن‌ها همین‌طور چانه زدند تا این که سرانجام لین‌یی با یک قیمت مناسب که می‌دانست مادرش قبول می‌کند، موافقت کرد.

لین‌یی از خریدن برنج به چنین قیمت خوبی، خیلی احساس خوشحالی می‌کرد. پس وقتی میوه و سیب‌زمینی می‌خرید سخت‌تر چانه زد. او تابه‌حال خیلی خوب عمل کرده بود. دلش می‌خواست یکی از چهره‌های مومی کوچک را نیز برای بازی بخرد، ولی به خودش یادآوری کرد که اگر یک فانوس خرگوشی قرمز بخواهد باید همۀ پولی را که می‌تواند، نگه دارد. لین‌یی با خودش فکر کرد: «خب، حالا فقط کیک‌های ماه و بادام‌زمینی برای عمو هویی مانده که باید بخرم.»

در راه خرید کیک‌های ماه، فانوس را دید و محو تماشای آن شد. فروشندۀ فانوس پرسید که آیا می‌خواهد یک فانوس بخرد؟ لین‌یی گفت: «نه، من باید صبر کنم. هنوز باید کیک‌های ماه را بخرم، بعد برای یکی از فانوس‌های خرگوشی قرمز کوچکتان، برمی‌گردم» بعد هم از فروشنده خواهش کرد که یکی برایش نگه دارد. فروشنده قبول نکرد و گفت: «متأسفم، من زن و بچه دارم و باید خرجشان را بدهم. به همین خاطر، اگر کسی آخرین فانوس خرگوشی قرمز را بخواهد آن وقت باید آن را به او بفروشم. آخه تو ممکنه خیلی خوب چانه نزنی و در آن صورت پول کافی برای خرید فانوس نداشته باشی.»

لین‌یی با عجله رفت و کیک‌های ماه را خرید و با خودش گفت: «این هم از این، حالا وقتش است که فانوش خرگوشی قرمز را بخرم.» او ناگهان به یاد عمو هویی افتاد. با خودش گفت: «آه، نه یادم رفت بادام زمینی بخرم!» با دقت پولش را شمرد. حتی اگر خوب هم چانه می‌زد، پول کافی نداشت که بادام‌زمینی و فانوس را با هم بخرد. دلش هُرّی ریخت. آن همه زحمت کشیده بود و حالا انگار رؤیایش از دست رفته بود. لحظه‌ای آرام ایستاد، سعی کرد تصمیم بگیرد چه کار بکند. او خیلی دلش فانوس می‌خواست ولی عمو هویی هم خیلی بادام زمینی دوست دارد. لبش را گاز گرفت و اشک‌هایش را پاک کرد. او محکم و جدی به فانوس‌ها پشت کرد و بادام زمینی‌های عمو هویی را خرید. سپس غمگین و بدون فانوس خرگوشی قرمزش به خانه رفت.

وقتی به خانه رسید مادرش گفت: «لین‌یی، پسر خوبم تو همۀ چیزهایی را که ما برای پیکنیکمان لازم داشتیم خریدی، حالا ما کیک‌های ماه و میوه‌های ستاره‌ای خوشمزه داریم. تو باید خوب چانه زده باشی، مخصوصاً برای برنج و سیب‌زمینی اما فانوس خرگوشی قرمزت چی؟ موفق نشدی فانوس کوچکی هم بخری؟» لین‌یی که سعی می‌کرد جلوی گریه‌اش را بگیرد، با شجاعت گفت: «نه، اما فانوس کسان دیگر هست که می‌توانم در جشن امشب آن‌ها را ببینم. مهم نیست.» اما در قلب کوچک او این مسأله خیلی مهم بود، هرچند سعی می‌کرد نشان ندهد.

وقتی بادام زمینی‌ها را با لبخند به عمو هویی داد، عمو هویی تشکر کرد و گفت: «حالا من برای تو یک هدیه دارم.» لین‌یی وقتی فانوس خرگوشی قرمز را دید زبانش بند آمد. بعد با شوق فریاد زد: «متشکرم! متشکرم! عمو هویی این قشنگه. خیلی بهتر از هر فانوسیه که خواب داشتنش را می‌دیدم!»

لین‌یی از خوشحالی در پوستش نمی‌گنجید. پرسید: «شما از کجا می‌دانستید که پول کافی برای خرید قانوس برایم نمانده؟» عموهویی با برقی در چشم‌هایش، گفت: «بگذار فقط این را بگویم که در طول جشن ماه، خیلی اتفاق‌های خاصی می‌تواند بیافتد، مخصوصا اگر از دروازۀ ماه بگذری، ما دلیلش را نمی‌دانیم، فقط شادی می‌کنیم.» آن‌ها، در کنار هم، در زیر نور ماه از کوه بالا رفتند. عموهویی بادام زمینی‌هایش را می‌جوید، و لین‌یی هم با غرور، فانوس خرگوشی قرمز روشن‌اش را در دست داشت.

گفت‌وگو دربارۀ کتاب فانوس لین یی

در مطلب کنترل هیجان در کودک و والدین گفته شد که مدیریت هیجان‌ها به کودک کمک می‌کند که بتواند در موقعیت‌هایی که در زندگی برایش پیش می‌آید تصمیم‌های بهتری بگیرد و احساساتش را کنترل کند. در کتاب فانوس لین یی نیز می‌بینیم که مادر لین‌یی مسئولیت خرید را به او می‌سپارد، مسئولیتی که می‌تواند به کودک کمک کند در شرایط زندگی واقعی از دانسته‌هایش استفاده کند. لین‌یی به دلیل علاقه‌ای که به فانوس خرگوشی دارد و از آن مهم‌تر خودکنترلی بالا، توانست از وسوسۀ خرید چیزهای غیرضروری بگذرد و هم‌زمان در هنگام خرید کردن دقت و تمرکز بیشتری بر قیمت و کیفیت جنس‌ها داشته باشد. این مسئولیت به لین‌یی کمک کرد که به جنبه‌های مختلف کارش فکر کند و قبل از خرید هر چیزی اول برنامه‌ریزی کند تا بتواند در انتها به خواسته‌اش برسد. در نتیجه یاد می‌گیرد که چگونه تصمیم بگیرد، برنامه‌ریزی کند، به خواسته‌ها و علایق دیگران احترام بگذارد و بر هیجان‌های خود کنترل داشته باشد.

گفت‌وگو با کودک دربارۀ کتاب‌های مشابه فانوس لین یی به او فرصت می‌دهد تا اهمیت برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری بر مبنای آن را درک کند و از تصمیم‌گیری‌های آنی و غیرمنطقی در شرایطی که هیجان و احساسات ممکن است فکرش را درگیر کند، بپرهیزد. از سوی دیگر والدین نیز در می‌یابند که با دادن مسئولیت به کودک و یا نوجوان می‌توان به شیوه‌ای غیرمستقیم نکات تربیتی زیادی را به او آموخت، همچنین اعتمادبه‌نفس و حس ارزشمندی را در او تقویت کرد. در حالی که والدین به دلیل کم‌تجربگی فرزندشان یا نیاز به وقت زیاد برای درس خواندن، مسئولیت‌های کودک و نوجوان را بیشتر از پیش کاهش می‌دهند و از فایده‌های آن غافل می‌شوند. بنابراین مطالعه و گفت‌وگو دربارۀ چنین داستان‌هایی به والدین نیز نشان می‌دهد که دادن مسئولیت به فرزندان راهکاری مفید و مؤثر در رشد هیجان‌ها، عواطف و ذهن کودک و نوجوان است.

با گفت‌وگوی پس از داستان، کودک راحت‌تر ماجراها را برای خودش تحلیل می‌کند تا در شرایط مناسب از آن‌ها استفاده کند. پرسش‌های زیر می‌تواند آغازگر گفت‌وگو دربارۀ کتاب فانوس لین یی باشد.

  • مادر لین‌یی چه مسئولیتی را به او سپرده بود؟
  • آیا لین‌یی توانست مسئولیت خود را به درستی تمام کند؟
  • لین‌یی، هنگام خرید چه چیزهایی یاد گرفت؟
  • آیا تابه‌حال مسئولیت کاری را به عهده‌ات گذاشته‌اند؟ در انجامش موفق بوده‌ای؟ چه‌چیزی باعث موفق شدن/ نشدنت بود؟
  • اگر در انجام یک کار با مشکلی روبه‌رو شوی، چه می‌کنی؟ آن را رها می‌کنی یا به دنبال راه حل می‌گردی؟ دراین‌باره خاطره‌ای داری که تعریف کنی؟