عنوان:روباه
نویسنده: مارگارت وایلد
تصویرگر: رون بروکز
مترجم: رضی هیرمندی
ناشر: علمی و فرهنگی، کتاب‌های پرنده آبی، 1396
تعداد صفحات: 40
گروه سنی: 8-12 سال

این داستان در مورد روباه، سگ و زاغ است. سگی، زاغی را از میان جنگل سوخته نجات می‌دهد و از بال‌های سوخته او مراقبت می‌کند. سگ یک چشم نابینا دارد. او به زاغ می‌گوید که خیلی بد است که نمی‌تواند خوب ببیند. زاغ به او می‌گوید او یک چشم دارد اما می‌تواند راه برود، اما او با بال‌های سوخته چگونه راه برود یا پرواز کند. سگ به او می‌گوید که بال‌های او می‌شود و زاغ هم چشم‌های سگ. این دو روزهای خوب و خوشی را با هم می‌گذارند. از نظر زاغ سگ دویدنی شبیه به پرواز دارد و سگ هم از زاغ راضی است. در همه روزهایی که زاغ و سگ به گردش می‌روند روباهی آن‌ها را زیر نظر دارد. تا اینکه یک روز او با سگ صحبت می‌کند. سگ او را به خانه‌اش دعوت می‌کند.

زاغ با دیدن روباه حس خوبی به او ندارد. او در چشمان او تنهایی و حسادت می‌بیند. زاغ سعی می‌کند احساسش را با سگ در میان بگذارد. سگ به زاغ می‌گوید اشتباه می‌کند و کاری به او نداشته باشد. زاغ چند بار دیگر به سگ می‌گوید که خشم و حسادت را در چشمان روباه می‌بیند. اما سگ می‌گوید که زیادی حساس شده است. روباه هر شب به زاغ می‌گوید که سگ را رها کند و با او همراه شود. او سریع تر از سگ می‌دود. زاغ هر بار قبول نمی‌کند. تکرار مداوم و وسوسه او موجب می‌شود که زاغ از آن به بعد حس کند که سگ خیلی هم سریع نمی‌دود و دویدن او حس پرواز ندارد. بار سوم که روباه به زاغ پیشنهاد می‌دهد که سگ را ترک کند زاغ قبول می‌کند.

زاغ صبح زود سوار روباه از خانه سگ خارج می‌شوند. روباه می‌دود، زاغ می‌گوید همین است این یک پرواز واقعی است. او دور و دورتر می‌شود تا اینکه حسابی خانه سگ ناپیدا می‌شود سپس زاغ را از پشتش به زمین می‌اندازد و به او می‌گوید: «همراهی شما دو نفر من را آزار می‌داد، حالا شما هم تنها شدید». سپس می‌رود. زاغ تنها می‌شود. او با خودش فکر می‌کند که الان اگر سگ بیدار شود ببیند او نیست، ناراحت می‌شود. او به سمت کلبه آرام حرکت می‌کند به این امید که بتواند به کلبه برسد.

 در داستان « روباه » زاغ، ابتدا به رفتار روباه فکر کرد، نشانه‌هایی دید که به صداقت او شک کرد و این موضوع را با سگ در میان گذاشت؛ ولی سگ بدون استفاده از فکر، نظر او را در مورد احتمال حسادت او به دوستی آن‌ها رد کرد. البته زاغ هم به تدریج فکر کردن را فراموش کرد و تحت تأثیر وسوسه‌های او در مورد سرعت دویدن و حس پرواز، که زاغ دلتنگ آن بود، قرار گرفت. یعنی، احساس او مانع استفاده از تفکر شد و فریب روباه را خورد. بعد که دچار تنهایی شد و احتمال می‌داد که نابود شود، به خود آمد و فکر کرد که چرا در زمان لازم فکر نکرده است؛ آگاه شد که چرا بدون استفاده از فکر خود و شک در مورد دوستی و مهربانی پوشالی این تازه وارد تصمیم گرفته است، حال سگ در مورد او چه فکر می‌کند؟ با تنهایی چه کند؟ آیا امیدی به رسیدن به خانه سگ هست؟

تفکر مراقبتی به مفهوم تفکر درباره تفکر است. در زاغ تفکر مراقبتی وجود ندارد. یکی از راه‌های پرورش تفکر مراقبتی مطالعه داستان و گفتگو درباره رفتار شخصیت‌ها است. پس از خواندن داستان، کودک و یا نوجوان می‌تواند رفتارها و تصمیم‌های شخصیت اصلی داستان و علل تصمیم‌های او را مورد نقد و بررسی قرار دهد. او پی می‌برد که اگر زاغ فکر می‌کرد و مسئولانه با تصمیم خود روبرو می‌شد، می‌توانست سرنوشت بهتری داشته باشد. این داستان‌ها ارزش فکر کردن و چگونه فکر کردن را به او نشان می‌دهد.

برای استفاده از این داستان در بحث و گفتگو می‌توانید از پرسش‌های زیر استفاده کنید:

  • چرا زاغ و سگ تصمیم گرفتند با هم همراه شوند؟
  • چرا روباه تصمیم گرفت بین زاغ و سگ جدایی بیندازد؟
  • به نظر شما چرا سگ به توصیه‌های زاغ در مورد خطر روباه توجه نکرد؟
  • چه چیزی باعث شد زاغ فریب روباه را بخورد؟
  • وقتی که زاغ متوجه حیله روباه شد، چه فکری کرد؟
  • فکر چیست؟
  • چه تفاوتی بین رفتار و تصمیمی که مبتنی بر فکر باشد و یا با ذهن خالی صورت گیرد، هست
  • آیا کسی را می‌شناسید که بدون توجه به اینکه فکر کند کاری انجام داده؟ پیامد آن چه بوده؟ اگر شما جای او بودید چه می‌کردید؟